صفحات

چهارشنبه، اردیبهشت ۱۴، ۱۳۸۴

طلوع تازه

هميشه صبح يک آغاز بودي........طلوع تازه ي صد ناز بودي
.
.
کبوترهاي چشمان تو آرام.........ولي يک آسمان پرواز بودي
.
.
به هنگام سخن چون آبشاران........دلارايي ترين آواز بودي
.
.
تبسم هاي تو چون نقش ميزد........تجلي هايي از ايجاز بودي
.
.
سکوتت داستان ديگري داشت
.
تو القصه خداي راز بودي
.
.
.
.
.
» استاد حجت اله منيري-بروجرد«

هیچ نظری موجود نیست:

رهگذز شاخۀ نوری که به لب داشت،
به تاریکی شن ها بخشید
و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت:
"نرسیده به درخت کوچه باغیست که از خواب خدا سبزتر است..."